زندگی عاشقونه مازندگی عاشقونه ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
عشقم محمد امین عشقم محمد امین ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
نفسم ثمین نفسم ثمین ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

امین و ثمین عزیزم

من یه مادرم با یه دنیا خاطره مادرانه😊

یه اتفاق بد...:((((((((((((

سلام پسر عزیزم امروز یه روز پر استرس برا من و شما دو تا کوچولو بود....هر بار که یادش میوفتم اشک تو چشمام حمع میشه از خدا میخام دیگه هیچ وقت هیچ وقت تکرار نشه امروز خواستم برم حموم یه دوش بگیرم....برا اینکه خیالم از بابت پسر گلم راحت باشه یه شیشه آب میوه دادم دستت و گذاشتمت پشت در حموم...چن دقیقه بیشتر کارم طول نکشید ...وقتی برگشتم درو باز کنم دیدم در از پشت قفله...مامان فدای بازیگوشی هات بشه در و قفل کرده بودی و هر چی ازت میخاستم بازش کنی بلد نبودی....همش زور میزدی و در و میکشیدی سمت خودت...نزدیک یه ساعت من تو حموم گیر کرده بودم و برا اینکه شما نترسی همش برات شعر میخوندم و هی وسطاش سعی میکردم از پشت شیشه بهت بگم چطور در رو باز کنی.....
23 ارديبهشت 1393

عسلای مامان دارن بزرگ میشن....

سلام به ستاره های اسمون دلم پسر عزیزمم...نمیدونی چقد ناز و خواستنی شدی...کلی کارای جدید یاد گرفتی...بعد غذا بهت میگم بگو خدایا شکر، دستاتو میبری بالا و آروم میگی شکر...کلی هم شیرین زبون شدی..مامانی..بابایی..آبا(آبابا)...باباجی(باباحاجی)آنا...ایی(عمو)...علی...ده(بیا)...جیزا (کلید برق) و کلی کلمه های دیگه رو میگی دندوناتم دارن در میان...فقط مامان فدات شه خیلی اذیت شدی آخه 6 تا دندونت با هم نیش  زدن اگه کامل در بیان میشن 14 تا...هوراااااااااااااااااااا شاهزاده تو دلم...شکر خدا تا امروز که شما 32 هفتت شده همه چی عالی پیش رفته...البته ایشالا  فردا میرم سونو تا ببینم همه چی مرتبه یا نه...میام خبرشو میدم....چن روزیه که انقباض...
23 ارديبهشت 1393

تولد عید شما مبارک...

                                   ستاره های  قشنگ اسمون دلم عیدتون مبارک   عزیزای دلم امیدورام سال جدید براتون پر از شادی و خوشی باشه...امسال به امید خدا میریم خونه خودمون...ایشالا دختر عزیزم سالم  سلامت میاد بغلم....و.......  خدایا فرشته های پاکمو به خودت میسپارم....مواظبشون باش ...
23 ارديبهشت 1393

یعنی بابایی یادش رفته؟؟

سلام سلام به فرشته های زندگیم... امروز روز مادر بود....هر چند بابایی از صب کار داشت و هنوزم که هنوزه خونه نیومده   ولی شما دو تا کلی امروزو برام قشنگ کردین ...گل پسرم مامان فدات شه از صب هی میای بوسم میکنی و تا یه اهنگ میزارم برام میرقصی... و اما دختر نازنینم..امروز رفتم سونو شما کلی دست تکون دادی برام و زبون در اوردی ...شکر خدا رشدت هم خوب بود تو اولین روز هفته 33 ، 2100 وزنت بود...در کل خیلی خوش گذشت..خدا رو هزر بار شکر که منو لایق اسم مادر دونست و مزه شیرین  مادر بودن رو بهم چشوند...امیدوارم مادر لایقی برا شما فرشته های پاکم باشم آمییییییییییییییییییین دوستون دارم زیاااااااااااااااااااد ...
23 ارديبهشت 1393

روز مادر

مادر نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم فقط از خداوند میخواهم که خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟       برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم                    ...
23 ارديبهشت 1393
1